در روز چهارم جشنواره هم همین روال تکرار شد و فیلم «پذیرایی ساده» مانی حقیقی در ساعت ده صبح اکران شد. البته این فیلم بیشتر از آنکه به دلیل محتوای سیاه و بدش موجب آزار شود، به دلایلی موجب حیرت نگارنده شد که در جای خودش بیشتر پیرامون آن توضیح خواهم داد. اما تا یادم نرفته به این نکته اشاره کنم که در آخرین سانس شب سوم جشنواره، فیلم «رویای سینما» ساختهی علی شاهحاتمی پخش شد که از گزارش روز سوم ما جا ماند. اما از انجا که «رویای سینما» فیلم قابل تقدیری بود، حیفم آمد که به ساختار خوب فیلم، محتوای شریف آن و بدسلیقگی هیئت انتخاب در کنار گذاشتن این فیلم از بخش اصلی مسابقه اشاره نکنم. در ادامه و بعد از این توضیح طولانی، نگاهی خواهیم داشت به فیلمهای اکران شده در روز چهارم جشنواره:
«پذیرایی ساده»؛ سیمرغ عصبانیترین کارگردان سال تقدیم میشود به...
با توجه به نزدیکی فکری بین مانی حقیقی و اصغر فرهادی منتظر آن بودیم که فیلمی در مدل «دربارهی الی» و «جدایی نادر از سیمین» ببینیم و اصغر فرهادی تکثیر شده را به تماشا بنشینیم. اما «پذیرایی ساده» بیش از هر چیزی به فیلمهای «جعفر پناهی» شباهت دارد. چرا که کارگردان پشت دوربین در مقام قضاوت قرار میگیرد و به شدت بیانصافی میکند. اما این تنها شباهت فیلم مانی حقیقی با فیلمهای پناهی نیست. در این فیلم مانی حقیقی -دقیقاً مانند کاراکتری که بازی میکند- به شدت عصبانی است و برای رساندن پیام فیلمش حتی متوسل به خشونت کلامی میشود و این یک مولفهی مهم سینمای جعفر پناهی است.
فیلم ماجرای مرد و زنیست که در یک منظقهی مرزی راه افتاده و بین مردم پول پخش میکنند. اما در این میان، به انحاء مختلف این نیازمندان بیچاره را تحقیر میکنند و اگر خودشان پا بدهند، شرافتشان را از آنها میخرند. در میان چالشهای بین این دو نفر با مردم منطقه، پیامهای اخلاقی مهمی هم رد و بدل میشود و ما میبینیم که چطور برخی به خاطر پول از همه چیزشان میگذرند و فیلم ظاهراً دارد پلشتی حاصل از این نوع نگاه را نشان میدهد. اما کارگردان برای ترسیم این موضوع، به شدت تندروی میکند و شخصیتهایی را که دوست ندارد، به باد فحش و استهزا میگیرد و از واژههایی (پیشاپیش از به کار بردن این واژهها عذرخواهی میکنم) همچون «تخم حروم»، «گریگوری»، «گیج خدایی» و «ملت پخنشین» استفاده میکند.
البته فیلم بیش از هر چیزی به ناآگاهی این نیازمندان از آنچه که برسرشان میآید، انتقاد میکند و این قشر را به سبب این ناآگاهی محکوم میكند. (به نوع ادبیات کاراکتر رادمنش (علیدوستی) در مواجهه و گفتوگو با پیرمرد دقت کنید.) جلوهی بارز عصبانیت حقیقی از دست این قشر، جاییست که رانندهی کامیون بعد از گرفتن دو کیسه پول صحبت از ادامهی کارش میکند. اینجاست که عصبانیت کارگردان به جوشش منتهی میشود و این جوشش خود را در قالب یک دیالوگ نشان میدهد: «مادر سگ! هنوزم میخوای بری کار کنی؟»
گرچه «پذیرایی ساده» نیازمند تحلیل عمیقتریست، اما فعلاً در نگاه اول میتوان گفت مانی حقیقی عصبانیست و این عصبیت به تک تک دیالوگهای فیلم منتقل شده است. و یک سوال: مانی حقیقی از چه چیزی عصبانیست؟
روییدن در باد؛ فیلم ساختن دلی، اکران همگانی!
رهبر قنبری از آن دسته کارگردانهاییست که همیشه بیسروصدا فیلم میسازد و همیشه هم معتقد است فیلمش را برای دل خودش ساخته است. چنین دیدگاهی هم موجب شده است تا فیلمهای قبلی او هیچگاه رنگ اکران به خود نبیند. «روییدن در باد» هم از همان دسته فیلمهاست. فیلمی با المانهای دستمالی شدهای مثل«طبیعت زیبا»، «نقش محوری کودک» و امثال آن که باعث میشود نه مخاطب عام و نه مخاطب خاص از فیلم استقبال نکند. با این توضیحات میماند یک مسئله؛ چرا دوستان فیلمی را که برای دل خود ساختهاند و اصلاً هم در طی ساخت آن برای خواست مخاطب ارزش قائل نشدهاند، برای دیگران اکران میکنند؟ اصلاً این به چه معناست که ما فیلم را برای دل خود بسازیم و برای دیدهشدن آن توسط مخاطب عام برنامه ای نداشته باشیم؟
شور شیرین؛ بحر در کوزه!
در همان نگاه اول، این فیلم از ساختهی قبلی اردکانی («به کبودی یاس» با محوریت زندگی شهید برونسی) بهتر به نظر میآید و این کمی امیدوار کننده است. به خصوص در برخی سکانسها و لحظهها که از رشد مهارتهای کارگردان حکایت دارد. اما مشکل اصلی فیلم اینجاست که پیرنگ فرعی طراحی شده برای پیشبرد داستان، در بسیاری مواقع جای پیرنگ داستانی زندگی شهید کاوه را میگیرد و در عوض، از آن همه رشادت این شهید بزرگوار فقط به بیان یکی دو مورد آن هم در حوزهی نبوغ جنگی او قناعت میشود. اگر «شور شیرین» فیلمی دربارهی «شهید محمود کاوه» نبود، میشد آن را با وجود همهی اشکالات و نوع روایتش که متعلق به دههی شصت است، پذیرفت، اما حالا به نظر میآید که تلاش کارگردان برای ریختن بحر در کوزه موفق نبوده است و روایت برههی کوتاهی از دریای زندگی شهید کاوه در این فیلم، اصلاً در معرفی شهید موفق نیست.
زندگی خصوصی؛ اروتیکهایی به اسم سیاست!
اولین نکتهای که بعد از دیدن این فیلم به ذهن خطور میکند این است که چرا معاونت سینمایی را به این راحتی و به اسم ساختن فیلم سیاسی میتوان فریب داد؟ آیا به بهانهی نقد یک شخصیت اصلاحطلب مانند اکبر گنجی یا مهاجرانی میتوان فیلم اروتیک ساخت؟ این همه کنکاش حسین فرحبخش در زندگی زناشویی کاراکتر «ابراهیم کیانی» به خاطر چیست؟ اصلاً این چند شعار سیاسی داخل فیلم چه نقشی را ایفا میکند؟ آیا جز این است که «زندگی خصوصی» آنچنان که از نامش برمیآید، یک ملودرام عشقی است که زمینههای جنسی قوی در آن وجود دارد؟
از حیث فنی هم اگر بخواهیم «زندگی خصوصی» را نقد کنیم باید بگوییم که فیلم تمام حرفش را تا دقیقهی بیست میزند و از این به بعد، هر چیزی میبینید زیاده گوییست! شخصیتپردازی هم که ظاهراً بیاهمیتترین موضوع فیلمهای امسال جشنواره است. به طور مثال در ابتدا کاراکتر پریسا را میبینیم که داستانی با زمینههای قوی اروتیک نوشته و برای انتشار به ابراهیم کیانی داده است، اما در اواخر فیلم و پس از بارداری، همین پریسا بدون هیچگونه تحولی این جنین را هدیهی خدا به خود میخواند و ان چنان بر نگه داشتن او و عدم سقط جنین اصرار میکند که حتی قدیسوار جانش را هم در این راه از دست میدهد! خب کدام را باور کنیم؟ این حس مادرانگی یا این داستان های اروتیک را؟ بگذریم! فیلم فرحبخش است دیگر!
بوسیدن روی ماه! مثبت ومنفیهایی که هیچکدام را نمیتوان نادیده گرفت
اولین نکته اینکه «بوسیدن روی ماه» از حیث فنی به اندازهی «طلا و مس» فیلم خوبی نیست؛ چون به اندازهی کافی قصه ندارد و تا دقیقهی پنجاه، به علت نداشتن پیرنگ داستانی مشخص، خسته کنندهاست. علاوه بر آن، گنجاندن برخی متلکهای سیاسی ( مثل وضعیت جامعه و یا ماجرای غرق شدن دختران در پارک شهر که از دیدگاه احترام السادات میبینیم) به بدترین نحو به کار الصاق شده است! یا اصلاً معلوم نیست که چرا فروغ بار اول از پذیرش پیکر پسرش خوددداری میکند و بار دوم با یک خواب به این نتیجه میرسد که این پیکر، همان پیکر فرزند اوست! اما با همهی این اوصاف، از حیث فنی هنوز هم میتوان پای فیلم نشست و به عنوان یک فیلم متوسط، از دیدن آن لذت برد.
اما از حیث محتوایی کار کمی پیچیدهتر میشود. «بوسیدن روی ماه» از لحاظ پرداختن به زندگی دو مادر شهید مفقودالاجسد، کار به شدت ارزندهایست. فیلم عاری از نشانههای فیلمهای ضدجنگ است؛ چنانکه در یکی از سکانسهای داخل ستاد میبینیم که چطور از ارزش و احترام متعلقات باقیماندهی شهدا (مثل شانه، ساعت و ...) صحبت میشود و حتی کاراکتر مصطفوی از اینکه این متعلقات را بیارزش بنامند، گله میکند. تأکید و حساسیت مادربزرگ به حجاب و نماز خواندن نوهاش و نقد شیوهی تربیت سکولار دخترش (طاهره) از جمله نکات مثبت محتوایی فیلم است.
اما در کنار این نکات مثبت محتوایی، فیلم دارای اشکالات مضمونی هم هست. فیلم به شدت در تلاش است تا اوضاع جامعه را از دیدگاه یک مادر شهید بحرانی جلوه دهد. تمام تصویری که در فیلم از اوضاع جامعه نشان داده میشود، تصویر یک موتوری تصادف کرده، یک ایستگاه اتوبوس شلوغ و ملتهب، دو دانشجوی عاشقپیشه، چند مهندس بیادب و اشاره به غرق شدن چند دختر دانشجو در دریاچهی پارک شهر است. تصویر شهدای فیلم هم تصویر کاملی نیست؛ چون آنجایی که نوبت به بیان انگیزههای شهدا از رفتن به جنگ در عین عاشقپیشگی و گوش دادن به نوار فرهاد و داریوش میشود، فیلم سکوت میکند.
به هر حال «بوسیدن روی ماه» را باید با همهی نکات مثبت و منفیاش دید. نکات مثبتی که معمولاً در سینمای ما مغفول میماند و نکات منفیای که به شدت در فیلمها تکرار میشود!
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : سیمرغ عصبانیترین کارگردان, جشنوارهی سیام, مهدي آذرپندار, ,